دعای ۱ ( دعا در توحید و ستایش خداوند ) ترجمه محیی الدین مهدی الهی قمشه ای

دعاى آن حضرت علیه‌السلام در حمد و ثناى الهى است چون آن بزرگوار نخست به ستایش حضرت پروردگار دعا آغاز مى‌کرد:
(۱) ستایش مخصوص خداست که هستى او اول در وجود و مبدء آفرینش است بى‌آنکه آن ذات ازلى را اول و ابتدائى باشد و آخر در وجود است بى‌آنکه آن حقیقت ابدى را آخر و انتهائى باشد (یعنى چون حضرت احدیت عز سلطانه هستى ذاتى ازلى و موجود سرمدى ابدى است هستى او اول و آخر ندارد و آغاز و انجام بر او متصور نباشد) و موجودى قبل از او و بعد از او نتواند بود زیرا هستى او بر هر قبل و بعد زمانى و دهرى و سرمدى افاضه‌ى وجود کرده و بر همه قبلیت‌ها و بعدیت‌ها احاطه وجودى دارد و به هیچ معنى قبلیت و بعدیت زمانى و بالشرف و بالعلیه و دهرى و سرمدى و غیره هیچ موجودى قبلیت و بعدیت بر او نخواهد داشت)
(۲) آن یگانه ذاتى که دیده‌ى بینندگان از دیدنش قاصر و فهم و اندیشه‌ى توصیف‌کنندگان از نعمت و وصفش عاجز است (یعنى نه تنها چشم حس از دیدنش قاصر و ناتوان بلکه چشم عقل و هوش هم از احاطه به اوصافش تا چه رسد بکنه ذاتش عاجز است نور جمال و جلالش قواى ادراکى حس و وهم و خیال و عقل همه را مقهور ساخته و در عین آنکه به چشم بصیرت نورش بر همه پیدا و پیداترین اشیاء است باز با تمام قواى حواس و اوهام و عقول از نیل به کنه وجود و حقیقت ذاتش عاجزند و منتهاى معرفت و بصیرت عارفان اعتراف به عجز از معرفت اوست) عین پیدائى است و بس پنهان سر پنهانى است و بس پیدا هویدا و نهان از چشم امکان خرد حیران در آن پیداى پنهان
(۳) عالم آفرینش را بى‌تمثال و بى‌سابقه فکرت به قدرت کامله و مشیت بالغه (بدین نظم زیبا و نظام اتم احسن) بیافرید
(۴) پس آنگاه تمام خلق را باز (از عوالم ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت) همه را به طریقه مستقیم به اراده نافذ خود سلوک داد و به راه محبت (و عشق و اشتیاق) خود برانگیخت (چنان به اراده و به محبت و عشق و شوق حق فطرت خلق مسخرند که نه آن کس را که مشیت و اراده خدا مقدم بر دیگران داشته قدمى موخر تواند نهاد و نه آن کس را که موخر از دیگرى داشته قدمى تقدم تواند یافت (یعنى نظام آفرینش در تمام کرات بى‌حد و حصر و عوالم بى‌نهایت آسمانها و زمینها و جهانهاى بى‌انتهاى غیب و شهود همه طبق خواست خدا و مشیت الهى به سمت کمال خود در حرکتند و تدبیر خلق مسخر تقدیر حق است و در سراسر ملک وجود جز اراده کامله سبحانى و قدرت شامله‌ى ربانى حکم فرمائى وجود ندارد ترتیب جهان چنانکه باید کردى به مثابتى که شاید در عالم و عالم آفریدن به زین نتوان رقم کشیدن نظامى
(۵) (و به حکمت بالغه الهیه) براى هر نوعى از موجودات عالم (و یا روحى از ارواح خلایق) قوت و قوتى و رزق و روزى معلوم و معین قسمت فرمود که آن قسمت معین الهى را هرگز کسى که بر او زیاد مقدر فرموده کم نتواند کرد و نه آن را که کم مقدر کرده اندکى تواند افزود
(۶) سپس بر هر یک در حیوه او اجلى معین کرد و بر زندگانى وى مدتى مقرر داشت که گامهاى او در زندگانى قدمى است که به سوى اجل خود مى‌رود و به رفتن (ماها و) سالهاى عمر روزگار آن اجل معین فرامى‌رسد تا هنگامى که آخرین قدم را برداشته و حساب عمر به پایان رسد و خدا قبض روح او کند و به جانب منزلى که دعوتش فرموده‌اند که یا سر منزل ثواب کامل (و سعادت و وفور نعمت بهشت) حق است یا منزل شقاوت و قهر و عقاب خدا است رهسپار شود (یعنى اگر با ایمان است و نیکوکار بهشتى است و اگر کافر است و بدکار دوزخى است) تا در آن عالم خداى متعال به عدل (و احسان) آنان را که بدکارند به کیفر کردار بدشان برساند و آنان که نیکوکارند پاداش نیکو عطا کند
(۷) که کار خدا عدل (و احسان) است و اسماء مبارک و اوصاف کمالیه‌اش پاک و منزه (از ظلم و ستم به خلق) است و لطف و احسان و نعمتهایش بر خلق آشکار است (یعنى پاداش بهشتیان به عدل و احسان و لطف اوست و کیفر دوزخیان هم به عدل و داد او به احدى در دو عالم ستم نخواهد کرد همه کارش لطف است و بدکاران عالم خود به نفس خویش ستم کرده و خویشتن را بدوزخ عقاب خدا فرستادند) و ابدا کسى را حق سئوال و چون و چرا در کار خدا نیست.
(۸) و ستایش مخصوص (ذات پاک) خداى متعال است که اگر شناختن اوصاف جمال و کمالش را از بندگان منع کند (و طریق معرفت را بر روى آنها ببندد) به واسطه ابتلاء و امتحان به احسانهاى پى در پى و اعطاى نعمتهاى گوناگون همانا خلق به صرف نعم الهى (از منعم غافل شده) و ستایش او نکنند و به توسعه رزق و تعیش پرداخته (رازق را فراموش کرده و) شکرش بجا نیاورند
(۹) و اگر مردم چنین شوند همانا از حدود انسانیت به سر حد حیوانیت داخل شوند (بلکه از رتبه‌ى حیوان هم تنزل کنند) چنانکه خداى در کتاب محکمش وصفشان کرده: (ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا) (مردم غافل از خدا به حقیقت حیوان بلکه گمراه‌تر از حیوانند) (خلاصه آنکه اگر خدا معرفتش را به قلب ما افاضه نمى‌فرمود و به عیاشى در نعم گوناگون و پى در پى او صرف عمر مى‌کردیم نوع بشر از حیوانات و سباع گمراه‌تر و پست‌تر مى‌شدند)
(۱۰) و ستایش مخصوص خدا است که (به ما معرفت خود را عطا فرمود و) خود را به ما شناسانید و از نعمت بى‌نهایت شکرش بهره‌اى به ما الهام کرد و از درهاى نامنتهاى علم به ربوبیتش برخى را بر ما گشود و از لطفش به مقام رفیع اخلاص در توحید و یگانگى خود ما را راهنمائى کرد و از شائبه شرک و الحاد و شک و تردید در امرش دور گردانید
(۱۱) او را چنان ستایشى کنیم که در طول عمر در عداد بندگان ستایش‌گزار حق باشیم و از خاصانى که به مقام عفو و رضا و خشنودى او سبقت یافتند گوى سبقت بریم‌
(۱۲) چنان حمد و ستایشى که ظلمات و تاریکیهاى عالم برزخ را (یعنى عالم بعد از مرگ تا قیامت کبرى را) بر ما روشن سازد و راه سخت عالم مبعث (یعنى عالم قیامت) را بر ما آسان گرداند و به واسطه آن حمد منازل ما نزد شاهدان مواقف (محشر) شریف‌تر شود در آن روزى که هر شخص به پاداش و کیفر اعمالش مى‌رسد و به هیچ کس ابدا ستم نشود روزى که هیچ حمایت خویش و یار و یاورى کسى را از عذاب نرهاند و احدى را هیچ کس نصرت نتوانند کرد (باز) حمد و ستایش مخصوص خداست که (چون از قلب با معرفت و اخلاص کنیم)
(۱۳) حمد و ثناى ما به سوى حق بالا رود و به عالم اعلى علیین در کتاب رقم شده حق (که لوح ام الکتاب یا لوح محفوظ الهى است) ثبت شود تا آن حمد را مقربان درگاه خدا (که ارواح انبیا و اولیاء و فرشتگانند در عالم اعلى) مشاهده کنند
(۱۴) (باز) حمد و ستایش مخصوص خداست که چون (قبول درگاه حق باشد) موجب چشم‌روشنى و نشاط ما شود در روزى که چشمها از ترس و وحشت برق زند و خیره گردد و بدان حمد نزد خدا ما روسفید شویم روزى که بسیارى بدکاران در آن روز روسیاه شوند.
(۱۵) (باز) خدا را حمدى کنیم که ما را از آتش دردناک (قهر) خدا آزاد سازد و به جوار لطف و کرمش رساند
(۱۶) حمدى که (در فخر و شرف اخلاص) با حمد فرشتگان مقرب حق معارضه و همسرى کند و در مقام بهشت ابد و محل کرامت (و نعمت بى حد سرمد) الهى ما را با انبیاء و رسل جمع گرداند.
(۱۷) و ستایش خدایى راست (عز شانه) که ما (اهلبیت عصمت و خلافت) یا صالحان امت و نوع بشر را با اخلاق نیکو (و محاسن صفات) برگزید و رزق و روزیهاى ما را پیوسته نیکو و پاکیزه گردانید (و رزق روح ما را هم از مائده‌هاى آسمانى و علم و حکمتهاى الهى مقرر داشت)
(۱۸) و ما اهل‌بیت را بر جمیع خلق برترى و فضیلت داد و به قدرت روحانى و اقتدار ملکوتى بر تمام خلق برترى و فضیلت بخشید تا آنجا که به قدرت کامله خود و عزت و اقتدار خویش خلائق را (بر حسب فطرت) مطیع و منقاد ما و متوجه به طاعت ما گردانید.
(۱۹) و ستایش خداى را که درگاه احتیاج و نیازمندى را جز به حضرتش به روى ما بست و خاندان رسالت را (یا صالحان بشر را) از غیر خود از همه عالم بى‌نیاز کرد پس چگونه ما را طاقت حمد و ثناى او پاکى قدرت بر اداى شکرش (بر این نعمت بزرگ) خواهد بود؟
(۲۰) و ستایش خداى را که وسائل بسط (علم و ایمان) را در جوهر ذات ما آمیخت و اسباب اخذ و قبض (علوم آسمانى و حقائق وحى الهى) را در ما (اهل‌بیت نبوت یا صالحان) عطا فرمود و ما را به حقایق و روح زندگانى ابدى کامیاب گردانید و جوارح اعمال (صالح و طاعت خالص) را در فطرت ما مستقر و ثابت به داشت و غذاى (جسم و جان) ما را رزق نیکو و پاکیزه (و علوم و معارف الهیه) عطا کرد و به فضل و کرم خود ما را از همه بى‌نیاز و به انعام خود ما را متنعم و خشنود ساخت‌
(۲۱) پس (از اعطاء این نعمتها) به واسطه حکم امر و نهى حضرتش ما را در طاعت و شکرگزارى بیازمود و امتحان فرمود و چون ما بندگان از طریق (سهل هدایت) امرش روگردانیدیم و به وادى (هلاکت) نافرمانى شتافتیم باز بر ما تسریع و تعجیل به عقاب و انتقام نفرمود بلکه با تانى و مدارا از رحمت و لطف و کرم از ما منتظر توبه و رجوع از گناه بود از فرط رافت و حلم (باشد که ما توبه کنیم و او عفو و بخشش فرماید) (تبصره) اگر از ضمیر متکلم آدم و نوع انسان مراد باشد که گناه و نافرمانى به معنى معصیت خدا را مرتکب مى‌شود و اگر اهل‌بیت عصمت مراد باشند آنان چون معصوم از گناه هستند گناه در آنان حسنات الابرار سیئات المقربین است و یا گاهى که از عبادت و طاعت خدا به کارهاى مباح دنیا مانند خورد و خواب ضرورى بدن پردازند و لحظه‌اى از کار عبادت و توغل در ذکر حق باز مانند آن امر مباح را بر خود گناه بزرگ شمارند نه آنکه گناه مثل ما مرتکب شده‌اند و این مطلب را تذکر دادم اینجا تا در تمام دعاهائى ائمه طاهرین معنى گناه که همه جا نسبت به خود داده‌اند معلوم شود که گناه حقیقى یعنى ترک فرمان حق نبوده بلکه به معنائى است که ذکر شد.
(۲۲) و ستایش خداى متعال را که ما را بر توبه (و بازگشت از گناه به درگاهش) راهنمائى کرد همان نعمت توبه‌اى که ما به آن جز به فضل و کرمش نائل و مستفید نشدیم (یعنى قبول توبه و عفو گناه از مقام فضل خداست و الا عدلش ما را بر گناه عقاب مى‌فرمود و توبه نمى‌پذیرفت) و اگر ما جز از راه توبه به هیچ راه دگر از اهل فضل و کرم خدا محسوب نبودیم همانا همین نعمت توبه لطف و احسان بزرگ خدا بر ما بود و فضل و کرمش بر ما عظیم به شمار بود (و بر ما امت مرحومه توبه را تنها به ندامت و پشیمانى از گناه پذیرفت)
(۲۳) وگرنه سنت و فرمان خدا در توبه امم سالفه بدین آسانى نبود که همانا به لطفش از ما امت ختمى مرتبت (ص) حکم آنچه را که سخت و طاقت‌فرسا بود برداشت و مکلف نکرد ما را مگر به قدر وسع و آسانى و تکلیف ما را جز سهل و اندک مقرر نفرمود (چنانکه در امت موسى و یا قبل از و تکلیف و توبه بدین آسانى نبود) و بر احدى از ما نیز (به واسطه آسانى تکالیف و سهولت توبه) حجت و عذرى باقى نگذاشت پس از ما (امت محمد (ص)) دوزخى‌
(۲۴) و شقى و زیان کار کسى است که خود بر علیه و بر ضرر خویش به معصیت حق پرداخته و توبه نکرده و سعادتمند و رستگار بهشتى کسى است که فرمانبر حق و راغب و مشتاق به سوى خداست.
(۲۵) و باز ستایش خداى متعال را آن ستایش و حمدى که مقرب‌ترین فرشتگان او و بهترین خلق او بر ذات پاکش کنند و پسندیده‌تر حمدکنندگان نزد حضرتش به جاى آرند
(۲۶) حمدى که فضیلت و برترى آن بر سایر حمد و ثناها مانند برترى پروردگار بر تمام خلق باشد
(۲۷) پس از آن محامد باز خدا را حمد کنیم در مقابل هر نعمتى که از او به ما عطا شده و بر جمیع گذشتگان و بازماندگان بندگانش عطا کرده حمدى که عدد آن مانند جمیع موجوداتى که علم بى‌انتهایش بر آنها احاطه دارد (بى‌حد و نهایت) باشد و در مقابل هر یک از آن موجودات به اضعاف مضاعف همه آنها خدا را حمد و ستایش کنیم حمدى که ابدى و سرمدى و تا انتهاى روز قیامت رسد
(۲۸) حمدى که حدش بى‌نهایت و حسابش بى‌شمار و مقدارش نامتناهى و زمانش نامنقطع باشد
(۲۹) حمدى که ما را به مقام طاعتش واصل گرداند و موجب عفو و سبب رضا و خشنودى و وسیله مغفرت و آمرزش او گردد حمدى که ما را راه‌نما به سوى بهشت او (که دار سعادت ابد است) شود و از نقمت و عذابش محفوظ دارد و از (آتش دوزخ قهر و) غضبش ایمن گرداند و آن حمد ما را بر طاعت و بندگیش موید و موفق بدارد و از معصیتش مانع گردد و بر اداى حق ربوبیت و انجام وظائف عبودیت یارى کند
(۳۰) حمدى که ما به آن حمد سعادت یابیم که در زمره‌ى اهل سعادت از اولیاى حق و دوستان خدا باشیم و در صف شهیدان به تیغ دشمنان خدا محشور شویم (و ما به حمد و ثناى حق از لطف و کرمش تمام این حوائج را مى‌طلبیم) که البته او ولى خلق و سلطان ملک وجود و خداى ستوده صفات است.