پنجشنبه : مشتری ، رنگ صندلی شاهدخت چین

پنجشنبه : مشتری ، رنگ صندلی شاهدخت چین

داستان دو نفر بنام های “خیر”و “شر” است که با هم همسفر می شوند و در راه، “شر”، غذا و آب خود را پنهان می کند و از غذا و آب “خیر” استفاده می کند و وقتی پس از چند روز غذای “خیر” تمام شد، “شر” بطور مخفیانه از آب و غذای خود می خورد…

چهارشنبه : تیر ، رنگ پیروزه‌ای شاهدخت مغرب

چهارشنبه : تیر ، رنگ پیروزه‌ای شاهدخت مغرب

مردی زیبا روی بنام ماهان بود که دوستان  زیادی داشت. یک شب او را به باغی دعوت کردند و تا نیمه شب پایکوبی و عیش و نوش کردند. نیمه شب ماهان که مست شده بود، از آنجا خارج شد و به نخلستانی رسید. ناگهان شخصی از دور رسید و گفت که تجارت خوبی کرده است…

سه شنبه : بهرام  ، رنگ سرخ شاهدخت سقلاب

سه شنبه : بهرام ، رنگ سرخ شاهدخت سقلاب

داستان چهارم : پادشاهی دختری داشت زیباروی و هنرمند و دانا که کسی در خور خود پیدا نمی کرد که با او ازدواج کند. دختر که خواستگاران زیادی داشت قلعه ای در بالای کوه بنا کرد و در راه آن طلسم هائی کشنده گذاشت و گفت هر کس می خواهد به من برسد باید از…

دوشنبه : ماه ، رنگ سبز شاهدخت خوارزم

دوشنبه : ماه ، رنگ سبز شاهدخت خوارزم

داستان سوم روز دوشنبه بهرام قصد گنبد سبز رنگ کرد و چتر سبز برکشید و به سبز پوشید و به سوی بانوی سبزپوش خود روانه شد. چون در این باغ سبز تفرجی نمود از بانوی خانه افسانه ای درخواست کرد و او پس از مدح و ستایش شهریار چشمه ی قند کلام را گشود که:…

یکشنبه  : خورشید ، رنگ زرد شاهدخت روم

یکشنبه : خورشید ، رنگ زرد شاهدخت روم

روز یکشنبه بهرام قصد گنبد زردِ همچون آفتاب کرد. جام زرین به دست گرفت و تاج زر به سر نهاد و عیش راند. چون شبِ خلوت ساز از راه رسید بهرام شاه از رومی عروس چینی نازِ خود تقاضای  افسانه ای کرد و او نیز اطاعت شاه نمود و در آن گنبد آوازی خوش ساز…

شنبه : کیوان ، رنگ سیاه شاهدخت هند

شنبه : کیوان ، رنگ سیاه شاهدخت هند

داستان اول روز شنبه بهرام شاه به سوی گنبد سیاه و بانوی هندی خود روانه شد. تا شب آنجا نشاط و شادی, عود سوزی و عطرسازی کرد. هنگامیکه شب همچون عودِ سیاهی به روی حریر سپیدِ روز ریخته شد, شاه از بانوی کشمیریِ خود افسانه ای طلب کرد و آن آهوی تُرک چشم هندوزاد گره…